کربلایی احد چاووشی هم با آن اولاغ کوچک خود وقتی از صحرا برمی گشت بعد از پیاده کردن بار ، روی سکوی جلوی درشان
می نشست وبا رهگذران سلام و علیک می کرد نوه هایش را جمع می کرد دورش و خوش می گذراند مورد احترام طایفه و اهل محل بود
در سمت شرقی داخل مسجد می نشست و نظم دهنده امور کودکان وجوانان بود . وقتی به کسی تذکر می داد یا دستور ی صادر
می کرد تا نظم مسجد برقرار باشد و بعضا نیز روحانی بالای منبر می گفت کربلا احمد عمو یک تذکری بدهید ، همه
ساکت می شدند و نظم تا پایان جلسه برقرار . پدر ها از اینکه فرزندشان توسط وی مورد تذکر قرار
گرفته بودند ناراحت نمی شدند ، مسافرت هایی هم به تبریز می کرد وبعد از چند روز
شیرینی های شکلاتی همراه می آورد ، وقتی پشت بام می رفتیم وچیزی به امانت یا تحفه بین
دو خانواده رد وبدل می شد سفارش به مراقبت از احتمال سقوط از بلندی می داد ، شبهای چهارشنبه سوری
که معمولا سه شب در پشت بام ها آتش روشن می کردیم می آمد و ضمن مراقبت از بچه های هردو خانواده ، مواظب
بود تا اتش سوزی به وجود نیاید مرد فهیمی بود چون تا زمانی که او در پشت بام بود خانم ها از پریدن روی آتش خود داری
می کردند ولی وقتی اطمینان از ایمنی کار پیدا می کرد پشت بام را ترک می کرد تا زنان و دختران نیز به بازی و
تفریح به پردازند.در اول بهار تمام شرکایی که از یک مسیر( جوب) آب آبیاری به باغات میرساندند را جمع
می کرد تا برای بهره وری بیشتر و جلوگیری از پرت آّ ب، همه در یک روز مناطق مشخص شده را لایروبی کنند. صادق